#روباه_سفید_پارت_48


دمشو کرد تو شلوارش پیاده شدیم به سمت فروشگاه رفتیم

رومئو:اینجا چیکار داریم؟

_بیا وحرف نزن

وارد فروشگاه شدیم جلوی یه لباس فروشی ایستادم کلی لباس براش انتخاب میکردم همه رو میدادم بهش میرفت پرو میکرد وقتی درشون میاورد میزاشتم رو میز میگفتم همه اینا رو میخوام از این مغازه به اون مغازه میرفتیم براش اسباب بازی ولباس وکلی چیز میز خریدم بعضی لباسارو سایز بزرگتر میگرفتم تاساعت4داشتیم خرید میکردیم

_اوف من که حسابی خسته شدم تو چی؟

رومئو:اوهوم

تو یه پاساژ یه لباس معرکه دیدم که نتونستم ازش بگذرم بازم رفتیم تو لباسو گرفتم ودادم بهش رفت تو پرو چند دقیقه بعد درو باز کرد رفتم جلو

_WOW

رومئو:چطوره؟

یه لباس استین کوتاه ابی تیره بود که روش یه جلیغه سفید بود ویه کروات مشکی داشت وشلوارشم 6جیب مشکی بود از تو پلاستیکای خریدا یه هدفون برداشتم وانداختم دور گردنش وسیمشو گذاشتم تو جیب شلوارش

رومئو:ولی گوشام...

_اونم دارم


romangram.com | @romangram_com