#روباه_سفید_پارت_35
مایک:باید تنها بهت بگم
_اوهوم
الکس:ولی ژو...
بهش چپ چپ نگاه کردم
الکس:منظورم خشم شب بود...حالا فکر نمیکنی اونا برای رومئو سراغت بیان
_چرا راستش به اینم فکر کردم اولا پیدا کردن من کار اسونی نیست و...
نانا:اوف اونکه اره حسابی...
بهش نگاه کردم
نانا:خیل خب داشتی میگفتی...
_ تابخوان پیدامون کنن از اینجا رفتیم تو یه چشم بهم زدن
دیگه از کسی صدا نیومد وبقیه شاممون رو خوردیم
...
داشتم به سمت اتاقم میرفتم یکی از خدمتکار هارو دیدم
romangram.com | @romangram_com