#ریما_پارت_85
سرمو روی بالش گذاشتم بیهوش شدم.زیاد نگذشته بود که حس کردم یکی داره گونم رو نوازش میکنه.لبخندم عمیق شد.بوی رایان بود..بوی همون عطر سرد فرانسویش!
آروم چشمامو باز کردم و زل زدم بهش.دستشو تکیه گاه سرش کرده بود و زل زده بود به من.
با اعتراض ساختگی گفتم:تو کار و زندگی نداری همیشه اینجا پلاسی؟
رایان آروم زمزمه کرد:کار و زندگیه من اینجاست...کجا برم؟
آروم خزیدم تو آغوشش.جایی که بعد از سالها تونسته بودم آرامشم رو توش پیدا کنم!کامل دراز کشید و منو کشید تو بغلش.
یه نفس عمیق کشید و گفت:نمیخوای بگی اون عوضی رو از کجا میشناسی؟
یه نفس عمیق کشیدم و بیشتر چسبیدم بهش.
ریما:از وقتی به دنیا اومدم تو خونه هیچ خواهانی بجز رادین و ماهرخ جون نداشتم.حتی یادم نمیاد یه بار هم بغلم کرده باشن!منبع محبت من رادین بود و الحق واسم کم نذاشت!اون دو تا دائمم الخمر بودن و سرشون تو کارای خودشون بود.پشت من رادین بود.با تموم بچگیش،با تموم وجودش مراقبم بود.
یه لبخن تلخ زدم،به تلخی تموم سالهای بچگیم!
ریما:رادین واسم شیر خشک درست میکرد و میخوابوندم.وقتی مریض میشدم تنها کسی که کنار ماهرخ جون میدیم رادین بود که با نگرانی زل زده بود بهم...
بزرگ که شدم محبتم فقط و فقط از طریق رادین و ماهرخ جون تامین میشد.هه!جالب بود! رامتین وقتی میومد پیش رادین بغلم میکرد و بهم میگفت:آبجی خوشکلم چطوره؟از همون بچگی پسرا و رادین و ماهرخ خانوام رو تشکیل دادن!خانواده ای که الان سالهاست با چنگ و دندون و تموم جونم مراقبشم!
رایان لاله ی گوشم رو گاز رفت و شاکی گفت:پس من چی؟من اینجا بوق تشریف دارم؟
با لبخند گفتم:اونا خانوادمن،اما تو....تو تموم جون و زندگیمی!کمه؟
راین با نیش باز گفت:یه جوری کنار میام!من آدم قانعیم!
سرشو خم کرد و محکم لپم رو بوسید!
آروم خندیدم و ادامه دادم:بزرگتر که شدم فهمیدم رادین هکره.کارشو دوست داشتم ولی..میترسیدم.میترسیدم که تنها پشتیبانم رو هم از دست بدم!12،13 سالم بود که پای مجید به خونمون باز شد.پای ثابت قمار بازیایی بود که اون دو تا راه مینداختن.وقتی 14 سالم شد با تموم بچگیم فهمیدم چشمش دنبال منه!
romangram.com | @romangram_com