#ریما_پارت_17
رایان یه ابروشو انداخت بالا و گفت:چاه کن اول خودش ته چاه!
ریما:با ردیاب خودم؟چجوری..کجا؟
بیخیال گفت:سه روز پیش خونه ی ماهرخ.یه نگاه پشت یقه ی مانتو سرمه ایت بنداز!
نیشمون همزمان باز شد!نمیدونم چرا برخلاف بقیه ی موارد از شیطنت ها و موذی بازی های رایان عصبی نمیشم!یهو نیشم رو بستم!نه..نباید!
ریما:ولی تو نباید اینجا باشی!
رایان:نه!چرا آخه؟منم میخوام اینجا پیش تو باشم آبجی!چرا منو از خودت دور میکنی؟
رفتم کنارش نشستم و پیشونیش رو بوسیدم.
ریما:رایان جان منم دوست دارم کنارت باشم ولی نمیشه.محیط اینجا برات مناسب نیست.
رایان:چرا؟چرا مناسب نیست؟مناسب تو هست تا میرسه به من جیز میشه؟
نمیدونستم چی باید جوابشو بدم.
همونطور که میرفتم سمت تلفن رو میزم گفتم:نمیشه.نپرس چرا که نمیگم!
تلفن رو برداشتم و شماره گرفتم.
فرزاد:بله رئیس؟
ریما:سریع بیا اتاقم.
فرزاد:همین الان.
رایان مشکوک گفت:آبجی تو اینجا چیکاره ای؟یعنی شغلت چیه؟
romangram.com | @romangram_com