#پیغام_عشق_پارت_4
بابا : شورانگیز، شلوغش نکن. غزال برو اتاقت
صوفیا : غزال به من توهین کرد، عذر خواهی نمی کنه لااقل تنبیه بشه تا یاد بگیره به بزرگتر از خودش احترام بزاره.
مامان : یک هفته حق نداری به جز خوردن غذا و دستشویی از اتاقت بیرون بیای. حالا هم از جلو چشمم دور شو
با سرعت از پله ها رفتم بالا، در رو باز کردم، وارد اتاق شدم، در رو قفل کردم. سرم رو تکون دادم تا اشک هام روی
گونه ام سر نخورند. روی تخت ولو شدم، مثل همیشه به جرم کار نکرده تنبیه شدم، من غیر مستقیم بهش گفتم
الاغ، که حقش بود، چطو اون می تونه هر چی می خواد به من بگه اما من نتونم!! دیگه فهمیدم بود که مامان من رو
دوست نداره. حالا بابا بی طرف بود، صوفیا هم که دشمن بود. دریا هم خواهر داره اما مثل صوفیا حیوون نیست
خواهرش. این اتاق تنها جایی بود که احساس آرامش داشتم، این تخت پناهگاهم بود، این بالشت مرحم اشک ها و
رازهایم بود. الکی الکی یک هفته از دیدار دوستام محروم شدم. اما خوب می تونم توی این مدت درس بخونم، تازه با
گوشی هم با بچه ها در ارتباط باشم. باز خوبه یه بستنی خوردم تا امشب گرسنه سر روی بالشت نزارم. باید کنکور رو
عالی بزنم تا یه رشته ی خوب یه شهر دیگه قبول بشم، من باید از این خونه برم تا قاتل صوفیا نشدم. بچه تر که
بودیم رابطه مون با هم بهتر بود. آهی کشیدم، بلند شدم و لباس هایم رو عوض کردم. گوشی رو به شارژ زدم، روی
تخت دراز کشیدم، نکته ی مثبت اینجا بود که پریز برق کنار تختم بود. دو تا گپ داخل تلگرام داشتم، یکیش چهار
نفر و اون یکی هشت نفره. داخل گپ چهار نفر فرستادم.
- سلام بچه ها باز من بخاطر اون صوفیا احمق تنبیه شدم، یه هفته حبسم در اتاق
دریا : ای بابا این صوفیا چی از جونت می خواد؟
- نمی دونم، اخر یا من اون رو می کشم یا اون من رو
دریا : به امید خدا میری یه شهر دیگه دانشگاه از دست این صوفیا خلاص میشی
- امیدوارم، بقیه ی نیستن؟
دریا : انگار نه
- اوکی فعلا بای
دریا : مراقب خودت باش بای
دریا : مراقب خودت باش بای
از گپ آمدم بیرون، دانیال آنلاین بود، رفتم پی وی اش.
- سلام
دانیال : علیک سلام عشق نازم خوبی؟
- با وجود صوفیا اره خیلی
دانیال : باز چکار کرده؟
- بیخیال حوصله ندارم
romangram.com | @romangram_com