#پسرای_بازیگوش_پارت_84
چه ملکه ای....
عجب دامنی....
عجب رونایی ....
ابروهام خود به خود بالا پایین میشودو لبخندم ثانیه ای، محو نمیشد..
دستی روی، رون پاش کشیدمو کمی چهرمو نگران کردم.
_آخیییی ببخشید حالتون خوبه؟
(جووووون عجب پاهایی داره)
لبخندی زدو دستمو تو دستش گرفت .
_ممنون عزیزم من خوبم ،اما انگار....
نوک انگشتشو روی قسمتی از سینم که به خاطر باز گذاشتن چند دکمه بالایی لباسم بیرون افتاده بود ،نوازش کرد.
دستشو تو مشتم گرفتم ،عجب دستای ظریفی...
_شما آقا رضایی؟ انگار زیاد خوردی؟!
_نه زیاد نخوردم خشگله!
خنده ی زیرکانه ای زد...
_معلومه!
فکر میکرد خوردم؟ من که لب نزده بودم به مشروب!فقط به خاطر دریا کوچولو...
خودمو بیشتر تو بغلش انداختم.
حالا که فکر میکنه مستم بزار واقعیش کنم و لذت ببرم.
تو دلم یه چشمک به زرنگیه خودم زدم....
romangram.com | @romangram_com