#پسرای_بازیگوش_پارت_63

امیر علی_آخر وقت بود فقط احمدی مونده بود.
رضا_اره نگران نباش
_اون دوتا قوزمیت کجان؟
امیر علی_با ماشین امیر اومدن.
_آها
رضا_حالا میزاری برم ؟
_میتونی بری.
امیر علیم دریا به بغل رو ی کاناپه ولو شدو
کمی بو کشید...
امیر علی_حسین، بوی چی میاد؟
کمی بو کشیدمو با انزجار گفتم:
_فکر کنم ،دریا جاشو کثیف کرد!
دریارو از بازوش ،گرفتو باچندش سمت من آورد.
امیر علی_بیا جاشو عوض کن .
دستمو جلو بینیم گرفتمو،گفتم:
_از صبح پیش من بوده، حالا نوبت توئه!
با دریا افتاد دنبالمو منم قبول نمیکردم جاشو عوض کنم،امیر علی تو این چند وقت حاظر نشده بود ،جاشو عوض کنه ،روزایی که پیشش میموند تا اومدن ما دریا تو ادرارش میموند ،فقط امیر بود که با دلو جون ازش مراقبت میکرد...

دریا میخندیدو پاهاشو تکون میداد.

romangram.com | @romangram_com