#پسرای_بازیگوش_پارت_171
باچشمای گشاد شده نگاهش کردم...
پوزخندی بهم زدو گفت:
_اینم ،جای این که پایین علافم کردی.
_تو واقعا مریضی...
اومد سمتمو شروع کرد به بو کشیدن
_از عطر من زدی؟
لبخند عریضی تهویلش دادم.
_آره
اخماشو تو هم کشید...
_تو غلط کردی از عطر من زدی،مگه خودت ناموس نداری؟
_چیکار ناموسم داری؟ همش یکم زدم...
_ اره عاقاجون عطرم ناموسمه حرفیه؟من کاری ندارم ،یکم زدی یا دو کم،حق نداشتی از عطرم بزنی ،حالا امروز جفتمون یه بو میدیم.
_جمع کن ،باو،حالا خوبه عطرت ،عطر حرمه...
_مرگ،صداتو ببر ،چشم سفید،سیصد هزار مایه دادم بابت عطر ،اونوقت میگی عطر حرمه؟
بیخیالش شدمو از ساختمون بیرون زدم
پشت سرم اومدو شروع کرد به ناله و نفرین کردن...
_انشاالله که ابروهات کز بخورن،بری زیر ویلچــــــر،یه جانباز،انشاالله ناخونت بشکنه...
باچشم برگشتم تا چندتا حرف بارش کنم،که از برگشتن ناگهانیم حول کردو ،پخش زمین شد.
romangram.com | @romangram_com