#پسرای_بازیگوش_پارت_144

با میلاد یک دو سه رو خوندنو ،الفـــــرار
جفتشون به اتاق دریا پناه اوردن میدونستن رو خوابش حساسم،جلو درب بودمو، اروم میخواستم ازشون که بیان بیرون.
رضا از لای درب گفت:
_یه بار دیگه صداتو بشنوم انگشت این دخترورو میبرم
بعدش مثل جادوگرشهراز شروع کرد خندیدن.
_اروم تر بخند الان دریا بیدار میشه.
رضا_از درفاصله بگیر ،وگرنه تهدیدمو عملی میکنم.
_تو غلط میکنی ،بیا گمشو بیرون کاریت ندارم.
صداشو بغض دار کردو گفت:
_نه عـــــشقم من ازت میترسم تا با آااااااه من جری تر میشیو بیشتر بهم تجاوز میکنی.
_رضا خفه شو، چرت نگو...
_عشقم تو مثل پسرای غیرتی توی رمانی که به دخترا تجاوز میکنه،ژووووون اگه قراره تو بهم تجاوز کنی با کمال میل میپذیرم.
پوووووفی گفتمو ببخیالش شدم خواستم برم تو اتاقم که صدای درب واحد بلند شد راهمو کج کردمو درب و باز کردم ،حسین و امیر علی بودن،چیزی که خیلی نظرمو جلب کرد ،لکهای قرمز روی شلوار امیر علی بود
_شلوارت چی شده؟
نگاهی به حسین انداختو گفت:
_نیومده شروع شد...
حسین_بیخیال امیر بزار بیام تو...
از جلو در کنار رفتمو وارد خونه شدن
حسین_بقیتون کجان؟

romangram.com | @romangram_com