#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_76


_ صحرا _ آه‍ .. نگو ترانه اين پندار ديوونه است ، چقدر عصابمو خورد كرد

_ اينا رو ولش كن اينكه كارشه ، حالا بگو ببينم نظر پدرو مادرت چى بود ؟؟

_ صحرا _ معلومه ديگه خوششون امد ، فردا قراره بريم واسه عقد ..

_ واقعاااااااااااااااااااااااااا ، خدارو شكر .. پندارچى پوشيده بود؟!

_صحرا_ يه پيرهن سبزخيارى بايه شلوار بادمجونى و كتونى سفيد!

_بينمك !

_صحرا_ خب معلومه ديگه كت و شلوار..

_لوس ... ميگم جدى جدى رفتنى شديما!.

_ صحرا _ آره ، اصن فكرشو نميكردم بتونم بيام فرانسه ، مهديسم گفت اوناهم فردا عقد مى كنن ، راستى جواب آزمايشت چى شد؟؟

_ نميدونم ، هنوز خبرى نيست

_ صحرا _ نرفتى بگيرى ؟؟

_ نه ، قراره خود آرتان بره

_ صحرا _ آهان ، باشه ، پس خبرشو به منم بده

_ باشه عزيزم كارى ندارى ؟

_ صحرا _ نه قربانت ، خداحافظ .

romangram.com | @romangram_com