#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_175
_ وااااا .. واسه چى ؟!
پندار درحالى كه خنده ى خودشو كنترل مى كرد گفت :
_پندار_ چون .. آخه منم از سوسك مى ترسم
بيشعور ميدونستم داره دروغ ميگه و فقط واسه لجبازى و واسه اينكه عصاب منو خورد كنه داره اينطورى ميكنه .. اى فرصت طلب اشغال
تقريبا سرش داد زدم :
_ تو غلط مى كنى وقتى از يه سوسك مى ترسى پاميشى بامن مياى كشور غريب !
پندار كه داشت به حال و روز من ميخنديد به تمسخر گفت :
_پندار_ خب حالا ميگى چيكاركنم ؟!.. كارى از دستم برنمياد كه بخوام واسه ات انجام بدم
_ يعنى چى ؟! .. يعنى ميگى من برم اون سوسكه رو بكشم ؟!
_پندار_ انتخاب باخودته يا برو پايين و با اون سوسكه كنار بيا و شبو باهم بگذرونيد ، يا بيا پيش من بخوابو تا صبح در امان باش
باخنده اضافه كردم :
_ البته فكرنكنم اگه پيش تو شبو بخوابم در امان باشم !
اونم پروتر جواب داد
_پندار_ آره خب اينم هست
خيلى بيشعوره داره از موقعيت استفاده ميكنه .. ميدونه من از سوسك ميترسم ميخواد مجبورم كنه پيشش بخوابم .. بيخيال هرچه باد آباد
romangram.com | @romangram_com