#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_140
من و ترانه و مهديس كنار هم ديگه نشستيم و درگوش هم مشغول پچ پچ شديم .. سپس بعد از انتخاب كردم موضوع از سپهر خواستيم بياد تا واسه مون اجراش كنه ... سپهر شكاك به طرفمون امد ... ازش خواستيم كه با پانتوميم لوح فشرده رو نشون بده ... سپهر حسابى تعجب كرد و ماهم ريز ريز خنديدم ... رفت وسط و شروع به اجرا كرد ...
اول از همه با انگشتاش عدد دورو نشون داد ...
_پندار_ دوحرفيه ؟!
سپهر سرشو به نشانه ى علامث مثبت تكون داد و با انشگت اشاره اش بهشون فهموند كه ميخواد حرف اول رو اجراكنه ... و سپس كف دستشو بالا اورد و با انگشت اون يكى دستش روشو خط خطى كرد ....
_پندار_ دفتر ؟!
_آرتان_ كتاب ... كاغذ ..
اما سپهر سرشو به نشانه ى علامث منفى براى هردونفر تكان داد
_پندار_ يه چيزى مينويسى ؟!
_آرتان_ نقاشى ميكنى ؟!
بازم بى فايده بود
صداى خنده ى ما دخترا همه جا پرشده بود ...
_پندار_ اى بابا بيخيال ، برو حرف دوم ...
سپهر سرشو چند بار به نشانه ى باشه تكون داد و رفت سراغ حرف دوم ... دوتا دستشو به شانه هايش گذاشت و سفت خودشو فشرد .. مثل اينكه سعى داشت فشرده رو بهشون بفهمونه ... ديگه نتونستم خودمو نگهدارم .. باصداى بلند ميخنديدم .. حالا نخند ، كى بخند .. از صداى خنده ى من همه تعجب كرده بودن تا اينكه بلاخره صداى ترانه بلندشد :
_وقت تمومه !
پشت سرش هم صداى اعتراض آرتان و پندار بلند شد و بعدشم صداى خوش حالى و خنده ى ما ...
romangram.com | @romangram_com