#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_119


پندار _ مگه نمى خواى گرم بشى

دستمو گرفت و منو به اون طرف كشيد ... كمك كرد تا تو فرو رفتگى برم

بى حال و بى جون شروع كرد به باز كردن دكمه پيرهنش درش اورد ... بعدم ركابيشو دوباره پيرهنشو تن كرد ولى دكمه هاشو نبست

دست برد به سمت مانتوم ..

_ چيكار مى كنى ؟

پندار _ مى خوام گرمت كنم ..

از زير فقط يه تاپ داشتم ... دكمه هاى مانتومو باز كرد

كنارم دراز كشيد .. بهم نزديك شد و منو كشيد تو بغلش ... برام شده بود يه پتو ... خودم كه تو فرو رفتگى بودم ... اونم جلوم .... بدنش داغ بود و كمى گرمم مى كرد دستشو انداخت دورم و خودشو بيشتر بهم چسبوند ....

پندار _ نخوابيا .. باهام حرف بزن ..

_ همش تقصير من بود ...

گونشو به گونم چسبوند

پندار _ نه عزيزم تقصير تو نيست ... گرم شدى .. ؟

آره دارم گرم مى شم ... تو چطورى احساس مى كنم حالت بده

پندار _ نه خوبم ..

_ سردت نيست .. ؟

romangram.com | @romangram_com