#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_106
هومن _ چرا ازدواج كردى
_ چه سوال مسخره اى
هومن _ من دوستت دارم صحرا ، سعى كن دركم كنى
_ هومن گوش كن ، تو بايد منو فراموش كنى من دارم ازدواج مى كنم
اشك تو چشاش حلقه زد
هومن _ نه ، نه صحرا من فراموشت نمى كنم ، تو يا مال من ميشى يا مال هيچكس ديگه ...
_ هومن بس كن ..
هومن _ دارم جدى ميگم ، نميزارم بهش برسى .. حتى اگه شده جفتتونو ميكشم
خواستم از ماشين پياده شم ، دستگيره رو كشيدم كه در باز نشد ... كثافت قفل مركزى رو زده بود ... سرش داد زدم :
_ درو بازكن هومن
خنديدو گفت :
هومن _ تو كاراته كارم كه باشى من يه مردم و هيكلم هم دوبرابر تو .... اونروز هم حركتت ناگهانى بود والا جورى مى زدمت كه تا عمر دارى يادت نره ... حالا هم تقلا نكن خانوم كوچولو
و راه افتاد ... دروغ چرا خيلى ترسيده بودم .. داد زدم :
_ نگه دار هومن .. اين مسخره بازى ها چيه
هومن _ خانوم كاراته كار اگه ميتونى خودت نگهش دار
romangram.com | @romangram_com