#پایان_تلخ_پارت_18
تشخیص صدا کار سختی نبود ... مهرداد ، برادر مونا ... پسر خالم !!! یکی از مخالفای سر سخت ازدواج منو مونا ... اخمام رفت توی هم و دستام مشت شد ... صدای عصبیش به گوش رسید :
_ببین دختره خر ... من جنازتم رو دوش امیر حسین نمیذارم ... اینو تو گوشای خودتو اون پسره فرو کن ...
هیچ صدایی از مونا نیومد ... صدای بهم خوردن در از پشت گوشی هم قابل تشخیص بود ... به شدت احتیاج داشتم فریاد بزنم ... اما مونای من الان ناآروم بود و آروم کردنش کار من بود ... آروم گفتم :
_مونا ...
هیچ صدایی به جز نفسای نامرتبش که نشون میداد داره گریه میکنه نیومد ... گریه هاش بدتر روی اعصابم خط می کشید ... نشستم لب حوض و سرمو با دست آزادم گرفتم و گفتم :
_مونای من ... خانوم من ... تو مال منی ، هیچکس نمی تونه تو رو از من بگیره ... مهردادم حق داره ، خواهرشی ... نگران آیندته ... اگه مشکل پدرت و مهرداد فقط شغل منه ؛ اون با من ... درستش میکنم ... قراره با سروش بریم یه جا برای مصاحبه ... پس نگران نباش ...
صدای گرفتش خوشحال شد و گفت :
_راست می گی ؟؟
_آره عزیزم ...
_وایی امیرم ... خداروشکر ... چه کاری هست حالا ؟؟ خدا کنه جور بشه ... اونوقت دهن این مهرداد بسته میشه و بابا هم راضی می شه ...
لبخندی رو لبام نشست ... آروم گفتم :
_آره نفس من ... پس اشکاتو پاک کن و نگران هیچی هم نباش ...
romangram.com | @romangram_com