#پایان_تلخ_پارت_14


چشمامو بستم و با لبخند گفتم :

_عشق مونا فدات ...

جیغی زد و گفت :

_خدا نکنه ... خسته نباشی امیرم ...

_خسته نیستم مونای من ...

_خداروشکر ... خوبی ؟؟؟

_عالی ... خانومم چطوره ؟؟

_مگه دخترت میذاره خوب باشم ؟؟

بلند خندیدم و رفتم سمت حیاط ... همونطور که دمپایی هامو می پوشیدم گفتم :

_پسرمو میگی ؟؟؟ چیکار میکنه مگه ؟

_بله بله ؟؟ چشمم روشن ... پسرت ؟؟؟ از کدوم خری پسر داری تو ؟؟ هان ؟؟

از پله ها رفتم پایین ... قدم زنون تو حیاط قهقه زدم و گفتم :


romangram.com | @romangram_com