#اسوه_نجابت_پارت_17
من و مریم از دیدن قیافه با مزه و عروسکهایی که بغل گرفته خندمون میگیره
آیلین سرشو پایین میندازه :
- مگه چی شده بهم میخندید؟
به سمتش میرم و بغلش میکنم:
- چیزی نیست عزیزم. خیلی ماه شدی بریم تا باهم لباساتو برداریم
مریم رو به من میکنه:
- خودم جمع میکنم
من و آیلین به سمت مبل میریم و مشغول نوشیدن شربت میشیم
لیوان شربت مریمو به آیلین میدم و میگم ببر واسه مامان مریم
بعد از بیست دقیقه مریم با یک چمدون بزرگ بیرون میاد. لیوان خالی از شربتو روی میز میذاره:
- بریم. من آماده ام
نگاهی به صورتش میندازم:
romangram.com | @romangram_com