#اسوه_نجابت_پارت_116

رو به همه مشتریهای رستوران میکنه:

- هرکی عکس دسته جمعی با آقای شاهکار میخواد بیاد

در عرض سی ثانیه 20 نفر جمع میشن. همه کنار هم و پشت به پشت هم می ایستیم و یک عکس دسته جمعی میگیریم. عکسو از تو دوربین نگاه میکنم. بماند که واسه پیدا کردن خودم باید چشمهامو ده بار تو کل عکس بچرخونم. وقتی هم که پیدا میشم به اندازه یک نقطه افتادم!!! مردم ما هم به همین چیزها دلخوشن!

با مریم و آیلین به سمت یک میز میریم. پشت به در رستوران دور میز میشینیم و سفارش غذا میدیم.

هوا تاریک شده! از ساعت 3 بعد از ظهر با مریم و کارگرها مشغول چیدن وسایل آپارتمان هستیم. سرایدار مجتمع قبل از ورود ما، همه جارو تمیز کرده. آپارتمانِ بزرگ و جاداریه. دو اتاق خوابه ست. خودم هم اولین باریه که به این آپارتمان میام! کی میدونست آپارتمانی که قرار بود مکان تفریحات مجردی و پارتی هام بشه، توسط همسرم وسایلش چیده بشه و زن و بچه م اولین افرادی باشن که به اینجا پا میذارن! بعد از کلی تقلا و اینور و اونور کشیدن وسیله ها، تقریبا همه چی سر جاش چیده شده. من و مریم خسته از کار روی مبل ولو شدیم و آیلین هم خسته از شیطنت رو مبل سه نفره خوابیده!

مریم به آشپزخونه میره و از همون جا میگه:

- آپارتمان خوشگلیه! هم بزرگه و هم خوش نقشه! چقدر این وسایل به اینجا میاد!

به آشپزخونه میرم. مریم، رو به کابینت و پشت به من در حال روشن کردن کتری برقیه! از پشت بغلش میکنم و به خودم میفشارمش. دستشو روی حلقه دستهام میذاره که بازشون کنه

سرمو به سمت گوشش میبرم و آهسته میگم:

- تو رو جون آیلین نه! خیلی خسته ام. بذار اینطوری خستگی از تنم در بره!

مریم حرفی نمیزنه و دستشو از روی دستهام برنمیداره! بعد از 20 یا 30 ثانیه، احساس میکنم سر انگشتهاش داره دستمو نوازش میده. این اولین باریه که مریم رو درآغوش میگیرم و اون با من همراهی میکنه! هرچند به اندازه لغزش سر انگشتهاش روی ساعدم!





romangram.com | @romangram_com