#اسوه_نجابت_پارت_107


با لبخند نگاهی به چشمهای قرمزش میندازم. بوسه ای بر پیشونیش میزنم:

- آروم شدی؟

- اوهوم

درو که باز میکنم، آیلینو میبینم که پشت در دستشو بلند کرده تا درو باز کنه!

آیلین وارد اتاق میشه. یک نگاه شرمسار به مریم میندازه و سرشو پایین میگیره

مریم دستهاشو از هم باز میکنه:

- بیا دخترم

لبخند شادی رو لبهای آیلین میشینه و دوان دوان خودشو تو بغل مامانش میندازه:

- مامانی من اصلا اسباب بازیهامو نمیبرم. باشه؟

- باشه عزیزم

ساعت از 8 شب گذشته!

به پیتزایی زنگ میزنم و دوتا پیتزا بزرگ و یک بچگونه سفارش میدم.


romangram.com | @romangram_com