#اسوه_نجابت_پارت_101
- خواهش میکنم ببرش بیرون! اعصابم به هم ریخته! میترسم ناخواسته دست روش بلند کنم
به سمت آیلین میرم و بلندش میکنم:
- دخمل بابا چی شده؟ چرا گریه میکنه؟ با مامان حرفت شده؟ آخه عزیزم نمیگی مامان خسته است؟ بیا بریم واسه دخملکم آهنگ خوکشمل بذارم برقصه!
با شنیدن کلمه رقص، دستاشو از روی چشمهاش برمیداره. دو قطره اشک روی گونه هاش در حال سریدنه. چشمهاش میخنده و گریه ش بند میاد! رو لبهاش شکوفه لبخند میشینه
- بابایی از اون تندا بزار! آهنگ ملودی رو بذار باشه؟
به رنگ آبی چشمهاش که از اشک برق میزنن نگاه میکنم:
- قربون اون چشمهای دریاییت بشه بابا! چرا گریه میکنی؟
سرشو دم گوشم میاره:
- آخه مامانی میخواست بزنه تو گوشم
- مگه مامانی تا حالا تو گوشت زده؟
کف دستشو بالا میبره و با صدای کشیده و لاتی میگه
- نه بابا! فقط اداشو در میاره! فقط دوبار زده تو پشتم.
romangram.com | @romangram_com