#استاد_جذاب_من_پارت_40
رادوین:گوشام تیز
خندیدم و عمو و زن عمو و هستی و دریا اومدن سمتمون و ماجرارو برا دریا تعریف کردم اونم ذوق کرده بود از اینکه رهام غیرتی شده مُنگل....ساعت ۱۲ بود که به دریا علامت دادم که بریم خودمم بلند شدم و روبه عمو و زن عمو گفتم
رها:ما دیگه مزاحمتون نمیشیم
زیبا خانم:کجا دخترم شب میخوابید همینجا
دریا:نه زیبا خانم خیلی زحمت دادیم بهتون
عمو:این چه حرفیه دخترم شما رحمتید
هستی:رها بمون دیگه
رها:مرسی ولی باید وسایل رو امآده کنیم که فردا میریم دانشگاه آدماده باشیم
زیبا خانم:حالا که اصرار میکنید باشه خیلی مواظب خودتون باشید اگر کاری داشتید هرموقع از شب بود بهمون بگید
رها:خیلی ممنون چشم
همه رفتیم سمت در درو باز کردم و کفشامو پوشیدم و خدافظی کردم
رادوین:فردا تو دانشگاه میبینمت
لبخندی زدم و در خونه خودمون رو باز کردم و رفتیم داخل و در رو بستم و با دریا ولو شدیم رو مبلا و خوابیدیم.....
romangram.com | @romangram_com