#استاد_جذاب_من_پارت_35

بلند خندیدم و گفتم

رها:نه عمو جان مجردم

عمو:اهاااا

زن عمو:خب شام حاضره

رفتیم تو آشپزخونه و دور میز نشستیم و غذا خوردیم من و دریا و هستی هم کلی جور شده بودیم و میگفتیم و میخندیدیم شام رو که خوردیم کمک زیبا خانم(زن عمو)ظرفارو جمع کردم و شستیم و نشستم روی مبل دریا هم مشغول صحبت با هستی بود رادوین و عمو هم باهم صحبت میکردن خاله هم تو آشپزخونه بود.....

حوصلم سر رفت و گوشیمو در اوردم باید با رهام آشتی میکردم بهش پیام دادم با اینکه آنلاین بود ولی جواب نداد زنگ زدم بهش دوبار سه بار ولی جواب نداد واسه پنجمین بار که زنگ زدم جواب داد

رهام:بله؟

رها:سلام بلد نیستی دیگه

رهام:خب سلام

رها:الهی فداتشم ببخشید من غلط کردم

رهام:خدا نکنه

رها:قربون دل مهربونت بشم من

رهام: تو بجای اینکه بری پیش دریا از من تعریف کنی که اون خوشش بیاد میری عکس جوونیای مامان رو درمیاری که بهم شک کنه


romangram.com | @romangram_com