#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_92
بهار که هیچ علایم سرما خوردگی در بنفشه نمی دید دوباره پرسید:نگفت چشه؟فقط سرما خورده یا..
مادر نگاه پر معنایی به چشمانش انداخت که حامل پیام ناخوشایندی بود و قلب بهار را بسان زلزله ای قوی در هم فرو پاشید.
-پس گفتی چند روز اینجا مهمانی؟
-نمی دانم امید می رود ماموریت هر وقت برگشت...تازه یادش امد برای همیششه از امید جدا شده است.دلش می خواست هر چه زودتر بفهمد مریضی بنفشه چیست.ناهار در سکوت سنگینی صرف شد.بنفشه و بزاد پای تلویزیون خوابشان برد.سینی چای را گذاشت جلوی مادرش.بهار عاقبت خودش را خلاص کرد.
-مادر نمی خواهی بگویی بنفشه چش شده؟
مادر زد زیر گریه بهار در حالیکه شانه های مادر را می مالید با بغض گفت:چی شده مامان؟تو را به خدا به من بگو.
-بهار بهار ...بنفشه ن..خواهر بیچاره تو...
-خواهر بیچاره من چی مادر؟تو را به امام رضا بگو تا نترکیدم.
-بنفشه مثل تمام بچه های کلاس اول ازمایش سلامت داد و رفت سر کلاس نشست بعد از دو ماه و نیم مدیر مدرسه به اطلاع داد باید بروم با دکتری در ازمایشگاه هلال احمر صحبت کنم سه روز پیش رفتم دکتر به من گفت که روی خون بنفشه ازمایشات زیادی صورت گرفته و متاسفانه متاسفانه....بنفشه...اخ بهار...دارم از دردمی میرم...امان از این میگرن..امان از این درد قلب.
-ارام باش مادر تو را به خدا ارام باش اخرش به من می گویی بنفشه چش شده یا نه؟
-بهار بنفشه من ایدز گرفته...
چشمان بهار سیاهی رفت حالا مادر بود که شانه های دخترش را می مالید و او رابه ارامش دعوت می کرد
romangram.com | @romangram_com