#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_68
امید با حیرت به بهار نگاه می کرد بهار داشت می خندید.
-همان شب امید به من پیشنهاد داد با هم برقصیم من گفتم نه می دانید چرا؟چون از بس رقصیده بودم پاشنه بلند کفشم لق شده بود با احتیاط راه می رفتم ولی انگار داشتم سکندری می خوردم.همه پسر ها زدند زیر خنده.دختر ها از شیرین زبانی بهار حوصله اشان سر رفته بود تا یکی از انها که ظاهر بهتری داشت با لحن پر استهزایی گفت:ببینم بهار تو سریال ان شرلی را دیدی؟
-چطور مگه؟
-دیدی چه دختر پر حرف و وراجی است تو را که دیدم نمی دانم چرا یاد ان شرلی افتادم.اخر او هم حوصله ادم را با حرف های بی ربطش سر می برد.
بهار با خنده گفت:هم کارتونش را دیدم هم خود سریال را..من بر عکس شما از پر حرفی هایش خوشم می امد اخه از لا به لای حرفهایش خیلی چیزها می شد فهمید خیلی دلم می خواست موهای قرمز داشتم مثل موهای قرمز او.ان شرلی وقتی حرف می زد انگار داشت دکلمه می کرد من که..
امید ارام با ارنجش به پهلوی او زد بهار خنده نا خواسته ای کرد و رو به امید گفت:اخ امید دردم گرفت...
امید به سرفه افتاد و در حالیکه لبهایش به سرخی میزد اهسته گفت:چرا سفارش قهوه نمی دهید؟
همان دختر رو به امید گفت:شما هم از ان شرلی خوشتان می امد؟
امید با لبخند تصنعی گفت:نه زیاد راستی که خیلی پر حرف بود...
بهار خواست چشم غره ای به امید برود که امید نگاهش را از او بر گرفت.وقتی قهوه می نوشیدند بهار رو به کامی گفت:اسم مدل ته ریشی که گذاشتی چیه؟؟؟
چند نفری قهوه پرید توی گلویشان و چند نفر هم قهوه را با شدت از دهانشان بیرون پاشیدند.امید هم جزو همان گروه بود در حالیکه سرش را می خاراند از شدت خجالت سرخ شده بود رو به بهار گفت:اسم مدلش را می خواهی چی کار؟
کامی با خنده گفت:ولش کن .چه کارش داری.خوب کنجکاو است اسم این مدل ته ریش را خودم گذاشتم دختر کش.
romangram.com | @romangram_com