#نیاز_پارت_134
-بچه ها رفتن ؟
وای خدا چه لذتی داشت جواب دادن این لحظه، اون هم به همچین شخصی ...
اخمی جدی تو صورتم میزارم و میگم ...
- بله ... خیلی وقته ... پرسنل هتلتون وقت شناس هستند خدا رو شکر قبل پرواز خواب نموندند ...
خدا کنه منظورمو گرفته باشه ...
با آرنج به سکو تکیه میده و روی چشمهاشو چند بار با انگشت اشاره و شصتش میکشه ...
-خیله خب ... خوبه ... به کارت برس ...
وا ... این چرا باز خشک و جدی شد ؟!؟!
با حرکت دیروزش من باید براش ژست میگرفتم ... برعکس این برای من تو ژست بود ... چه دستوری هم میده ... تقصیر خودمه ... بد جور بهش رو دادم ... باز ضایعم کرد ... خوبه کسی کنارم نبود ..
هنوز داشتم با خودم کلنجار میرفتم که دیدم دوباره برگشت و روبروم ایستاد ...
اینبار دیگه گول نمیخورم ... باید همون نیاز قبل بشم ...
-خانم بهرامی سعی کنید سوالی که ازتون پرسیده میشه فقط یک جواب کوتاه و مختصر داشته باشه ... وگرنه مجبورم طور دیگه ای باهاتون برخورد کنم ... شما در حال حاضر سر شیفت کاریتون هستید ... و یادتون نره که روبروی رییستون ایستادید ..
بدنم میلرزه ... حرکت غیر منتظرش شوک خیلی بدی بهم وارد میکنه .. پس ب*و*سه دیروز ... آهان حتما چون بعد از کارم بود موردی نداشته ... دیگه یقین دارم که دیروز از من سو استفاده شده ...
اخم میکنم ..نه ارادی ..بی اراده رو پیشونیم چین میوفته ... تو چشمهاش نگاه میکنم و میگم ...
-من خوب میدونم که کجا چه رفتاری داشته باشم ... این شما بودید که خواب موندید و اومدین از رفتن پرسنل میپرسین ... در ضمن من سر پستم هستم شما میتونید این سوال رو از نگهبانی بپرسید ... حالا به پرواز نرسیدید مقصرش من نیستم که ...
باید جوری جوابش رو میدادم که یه وقت فکر نکنه من ساده هستم و نفهمیدم که از پرواز جا مونده ...
ابروهاشو بالا میندازه و چشمهای سیاهش رو گرد میکنه و بهم نگاه میکنه ...
-باز که داری حاضر جوابی میکنی ... دیروز برات درس عبرت نشد یا اینکه از طعمش خوشت اومد ؟!؟! ... من از چه پروازی جا موندم ؟ که خودم خبر ندارم ؟ ... من از اون اولش هم قرار نبود جایی برم ... خانوم ولیان زودتر رفتن تا به کارها رسیدگی کنن ..الانم اومدم پایین تا به امور اینجا برسم ... مگه میشه شماهارو به حال خودتون گذاشت
...
چقدر جدی تیکه هاش رو به طنز برام پرتاب میکرد ... از این حرکت متنفر بودم ... تو تمام حرفهاش حس اقتدار دیده میشد ...
میمردم اگر جوابش رو نمیدادم ...
تو چشمهاش با پر رویی تمام نگاه میکنم و بدون هیچ لرزشی تو صدام محکم حرف میزنم ...
-حرکت دیروزتون رو میزارم پای نداشتن کنترل رو امیالتون ... تقصیری ندارید در برابر زیبایی ضعف به خصوصی دارید ..تو این اجتماع افراد بیمار زیاد هست، شما هم یکیش ... برای مقابله با چنین بیمارهایی هم صد در صد راهکارهایی هم هست ... من به شخصه پیداش میکنم ... برای حرف آخرتون هم باید بگم که چندین سال این هتل بدون شما به این اسم و رسم رسیده پس زیادی و الکی فکر خودتون رو مشغولش نکنین چون بعضی اوقات از توجه و تمرکز زیادی آدما کارها رو خراب میکنن ...
همزمان نیما رسید ...
@romangram_com