#نقاب_من_پارت_162
اروم روي مبل نشستم و چشمامو بستم و به حرف سارا فکر ميکردم
صداي پا منو از فکر در اورد
سامي در حالي که دست تو موهاش فرو کرده بود و اون تيپ سرمه ايش واقعا محشر شده بود و گفت:
-خوب چي شده سونيا
به طرف جلو خم شدم و دستامو روي پاهام قلاب کردم و گفتم:
-ساميار اولين چيزي که بايد بهت بگم اينه که به لورا درباره يه اين که من سارا رو ميبينم يک کلمه هم چيزي نميگي
-چرا اون راز دار خوبه
-بحث سر راز دار بودن نيست
-پس بحث سر چيه
تو چشماش نگاه کردم و گفتم:
-جن سفيد دنبال منه
با صداي نسبتا بلندي داد زد :
-چي؟؟؟
از جام بلند شدم و گفتم:
-خودمم همين قدر ميدونم ساميار سارا بهم گفت
بهت زده گفت:
-خوب الان ميخواي چي کار کني؟
پوزخندي زدم و گفتم:
-خوب بزار بياد طرفم
سامي اومد جلو دستشو روي سرم گزاشت و گفت:
-تب که نداري پس چرا هذيون ميگي
-حرف حقيقتو ساميار بايد بدونم ته اين قضيه چي ميشه
romangram.com | @romangram_com