#نقاب_من_پارت_145
چندشم شد اخمي کردم و قبل اين که دستمو ببوسه دستمو کشيدم و گفتم:
-سارا راست ميگفت زبون باز هستين
لبخندي عميق گوشه لبش اومد و گفت:
-جسور و بي پروا من عاشق شخصيت شما شدم معرفي نميکنيد؟
پوزخند معمولي زدم و گفتم:
-وقتي يه ادم با يک جمله حرف زدن عاشق ميشه خدا بقيشو بخير کنه و دليلي نميبينم خودمو بهت معرفي کنم
پسره از بالا تا پايين من برندار کرد و مارو به داخل راهنمايي کرد
صداي موزيک کر کننده بود زن و دختراي زيادي تو بغل پسر و مرد ها ميلوليدن اين جا بيشتر شبيه کرم دوني بود حالم داشت بهم ميخورد يه کم نشستيم که سارا گفت:
-چه طوره
سعي کردم خودمو خوشحال نشون بدم و گفتم:
-برام جالبه خيلي قشنگه
خنديد و پرسيدم:
-راستي سارا تو شوهر يا نامزدي چيزي نداري؟
اخمي کرد و خيلي تند گفت:
-واسه چي ميپرسي؟
-اخه دختري به زيبايي تو حيفه تنها بمونه
کم کم چهرش باز شد و گفت:
-دوس پسر زياد دارم نه تاحالا ازدواج نکردم
اخ که اين بشر چه قدر خالي بنده
ساعت از دستم در رفته بود
که يه مرد اومد در گوش سارا چيزي گفت و سارا نگاهي به من انداخت و گفت:
romangram.com | @romangram_com