#نقاب_من_پارت_127
ميدونم بعد من خوشحالي با اون
حتي ياد من رد نميشه از سرت
يه وقتي من بودم ارزوي هر شبت
×ساکت شدم ولي دستام همچنان روي گيتار حرکت ميکرد چشمامو باز کردم به سين هاي گيتار چشم دوختم به آتشي که وسط ما بود و داشت ميسوخت ومن مثل همين داشتم ميسوختم همه ساکت بودن ولي صداي هق هق سارينا بدجور رو مغزم بود براي اين که صداشو نشنوم ادامه اهنگ رو خوندم
-ديگه نيستم رفتم که بر نگردم
باگريه هام فقط خدارو خسته کردم
ميدونم ياد من رد نميشه از سرت
يه وقتي من بودم ارزوي هر شبت
شبت بخير چشماتو ببند
من که خيسه چشمام تو پيش اون بخند
ميدونم حتي اسم من نمونده ياد تو
ميدونم فرقي نداره به حال تو
اهنگم که تموم شد گيتار رو رو زمين گزاشتم به سارينا نگاه کردم و گفتم:
-باز چيه ابغوره گرفتي؟؟ خسته نشدي؟ کل روز رو گريه کردي.
با هق هق گفت:
-من خيلي بدبختم.
-چرا؟
بلند گريه کرد يه کم که اروم شد گفت:
-هيچکي دوستم نداره
بلند خنديدم و گفتم:
-خاک تو سرت فقط همين؟
با تکون دادن سرش به معني آره جواب دادم:
-من از تو بدبخت ترم
-چرا؟
-يکيو دوست دارم که کس ديگه اي رو دوست داره?
romangram.com | @romangram_com