#منشی_مدیر_پارت_68
- پس چرا قبولم کرديد؟
- نمي دونم.... از بقيه اصلا خوشم نميومد. دليل دومم رفتارتونه.. من نديدم يه کارمند با رئيس شرکتش مثل شما حرف بزنه... دليل سومم ظاهر شماست. تنوع و کيفيت لباساتون نشون ميده که اصلا به اين حقوق نيازي نداريد... حالا خودتون ميتونيد جريان رو بگيد چيه؟
- خيلي واضحه ما توي يه حادثه هر چي داشتيم از دست داديم البته من بخاطر از بين رفتن ثروتم ناراحت نيستم ولي توي اون حادثه هم بابام رو از دست دادم و هم برادرم رو. اي کاش همين خونه ام نداشتيم ولي بابا و روزبه يا حداقل يه نفرشون پيش ما بودن.
- من واقعا متاسفم از اينکه شما رو به ياد گذشته تون انداختم. جداً معذرت ميخوام. اي کاش اينقدر کنجکاوي نکرده بودم.
- کنجکاوي شما فرقي به حال من نميکنه. چونکه من هميشه به فکر اونام و هيچ وقت نمي تونم فراموششون کنم.
- منم تقريبا وضع شما رو دارم. تک فرزندم و پدرم سالهاي دور وقتي پنج سالم بود فوت کرده.
- براتون متاسفم ولي نه به اندازه اي که براي خودم متاسفم. چون شما اصلا خاطره اي از پدرتون نداريد که شما رو به ياد ايشون بندازه ولي من.... خودم را کنترل کردم که اشکم جاري نشود. پس از مدتي سکوت اقاي فرهنگ دوباره به حرف در امد و گفت: فضولي نباشه منو ببخشيد ميخوام بدونم شما به جز اين حقوقي که از ما ميگيريد در امد ديگه اي هم داريد؟
- نه
- مامانتون چه کار ميکنه؟
- اون هنوز داره توي گذشته زندگي ميکنه. هنوزم سر شغل من از دستم دلگيره
- با مرگ پدرتون کنار اومده؟
- مامان زيادي حساسه. بابا خيلي بهش ميرسيد. از
گل نازک تر بهش نميگفت. مثل يه بچه به مامان رسيدگي مي کرد فکر نميکنم مامان تا اخر عمرش بتونه بابام رو فراموش کنه.
- با برادرتون رابطه خوبي داشتيد؟
- اره خيلي... فقط برادرم نبود. دوست و همبازيم بود.
-چند سال باهم تفاوت سني داشتيد؟
romangram.com | @romangram_com