#محاق_پارت_90

ـ دردت به سرم.

قطره بعدی سُر خورد:

ـ یادته، یه روز، توی برف داد زدم؛ عرفان دوستم نداری! داد زد؛ ایها الناس من نیلوفر رو دوست دارم.

به پنجره مماس با رو به رویش خیره شد:

ـ برف میاد پامچال! گند زد به خاطراتمون.

سیگار بعدی را با فیلتر سیگار من آتش زد:

ـ دلم هوتن هنرمند می خواد. یه چی خوبش پلی کن...

سلیقه هامان شبیه هم بود، او هوتن هنرمند دوست داشت و من هم دوست داشتم. گوش هامان را تیز کردیم و به دودهای کرده مان خیره شدیم.

بغض کردیم و با بغض کمی هم همراه موزیک خواندیم. سرود عزا راه انداختیم و به زنگ در خانه اهمیت ندادیم.

شانه اش شانه ام شد و بغضش بغضم بود.

صدای موزیک کم شد و تکرارش حالمان را بهم زد.

ـ همایون بیاد ببینه با خونش چیکار کردیم، به نظرت زندمون می ذاره؟

ـ همایون، درد شما دوتا رو که نفهمه باید بره بمیره!


romangram.com | @romangram_com