#محاق_پارت_167
با مکث کوتاهی، کارت مشکی رنگی را هم، روی شناسنامه می گذارد:
ـ اتاق 120 متعلق به شماست...
با پرسیدن مقدار پول پرداختی، سرم سوت می کشد و انگار واقعا بهترین هتل تهران همین است. هفتصد تومان ناقابل فقط برای یک روز درون جیب هتل می ریزم.
مرد خدمه ای کنارم قرار می گیرد:
ـ سلام، چمدون ندارید؟
سرم را به نفی تکان می دهم. پشت سرش سمت پله های لوکس حرکت می کنم. دست روی نرده های مشکی رنگ گلدار می گذارم و با سکوت، بعد گذراندنِ پله های براق وارد راهرویی طولانی با نمای نیمه روشن با هالوژن های روشن زرد رنگ می شویم.
تا انتهای راهرو پیش می رویم و بالاخره رو به روی در قهوه ای رنگی می ایستد:
ـ بفرمایید، کارتتون رو لطف می کنید؟
کارت مشکی رنگ را با آرم هتل کف دستش می گذارم، کارت را که می کشد، در اتاق با صدای کوتاهی باز می شود. مرد، در را باز می کند و خودش عقب می ایستد:
ـ خوش اومدید. بفرمایید... مشکلی پیش اومد، داخلی شماره 10 رو بگیرید. أمری نیست؟
قدمی به داخل می روم و دست روی دستگیره دایره ای سر طلایی اتاق می گذارم:
ـ ممنون، خسته نباشید.
در را می بندم و خسته، پالتویم را روی مبل کوچک نزدیک دستم می اندازم. کیفم را روی میز پرت می کنم و کفش هایم را با شلختگی تمام، کنار اپن آشپزخانه در می آورم.
romangram.com | @romangram_com