#ملورین_پارت_61
لبه ی حوض ایستاده بودن .
آبدیس سرش رو خاروند و گفت:
آبدیس-کجارفت این ورپریده؟
آرمیس-نمیدونی غیبش زد.
دستم رو جلوی دهنم گرفتم و خندیدم .
آروم از پشت درخت بیرون اومدم.
پشتشون به من بود.
استخر رو غلام اماده کرده بود.دستام رو بردم جلو و همزمان دوتاشون رو هل دادم و افتادن توی آب.
غش غش می خندیدم که لباسم توسط دوقلو ها کشیده شد و پرت شدم توی آب.
بعد از یه آب بازی حسابی که دوقلو ها همش قصد جونم رو داشتم از آب بیرون اومدیم و هرکدوم به اتاق خودمون رفتیم.
رفتم حموم. زیر دوش ایستادم و آب داغ رو باز کردم و دمای آب رو مناسب کردم. آب گرم که به پوستم می خورد حس آرامش خاصی به تک تک سلول های بدنم تزریق می کرد.
ده دقیقه ی پیش وهرام زنگ زد و گفت میتونیم از بعد از ظهر شروع کنیم.
چون ملک خودمه کسی نمیبینه هرچند خطرناکه ولی خداروشکر غلام کسی نیست که بخواد اتفاق های ویلا رو بیرون ببره و درکل مرد قابل اعتمادیه.
سریع دوش کوتاهی گرفتم و بیرون اومدم.
هرچی دم دستم رسید پوشیدم و روی صندلی جلوی میز آرایشم نشستم.
سشوار رو در آوردم و موهام رو سشوار کشیدم.
دیگه وقتش بود. لبخندی توی آینه به خودم زدم.
ملورین دیگه وقتشه حقیقت رو بفهمی هرچند زیاد نزدیک به اون چیزی نباشه که فکرش رو می کردی ...
از روی صندلی بلند شدم و موهای آشفته ام رو بالای سرم جمع کردم.
لباس تنم رو با یه تاب شلوارک لیمویی عوض کردم و از اتاقم بیرون رفتم.
romangram.com | @romangram_com