#ملودی_زندگی_من_پارت_98
لبخندی به نشونه تشکر زدم و رفتم پایین. روژین در حال دیدن ماشینا بود. در پورشه رو باز کرد و توش نشست.
رفتم پیشش و گفتم:
- عجب پسردایی خوش سلیقه ای داریا!
تک خنده ای کردم و با شیطنت گفتم:
- آقا من می خوام ببینمش، شاید تورش کردم!
روژین: تور کنی؟ تو؟
اخم کوچیکی کردم و گفتم:
-آره مگه چمه؟
روژین به سرش اشاره ای کرد و گفت:
- خوبی؟ تو که تا دیروز می گفتی من قصد ازدواج ندارم، تا درسام تموم نشه بهش فکر نمی کنم و از این جور حرفا؟!
نیشمو باز کردم و شونه بالا انداختم.
- اون مال دیروز بود نه امروز!
روژین دندوناشو رو هم گذاشت و با حرص دستشو شل کرد و تکون داد و گفت:
- شیطونه میگه همچنین ...
- بر شیطون لعنت! یه صلواتی، بسم اللهی بگو بره!
دستمو رو کاپوت گذاشتم و گفتم:
- شیطون دیگه! اخه زیادی حرف میزنه با تو!
روژین بیرون اومد و درحالی که در و میبست گفت:
- می گم دیوونه ای می گی نه؛ به تختت کمه دیگه!
- کوفت؛ الان که فکر می کنم می بینم که اشتباه کردم.
روژین: در مورده؟!
- که قصد ازدواج ندارم؛ روژین من پسر داییت و می خوام!
romangram.com | @romangram_com