#ملودی_زندگی_من_پارت_21



*ملینا اِ اِ اِ ... ملینا اِ اِ اِ ... ملینا ... هرچیزی که تو بخوای ... مخلِصِتم

ملینا هرچیزی که تو بخوای ... چـاکِرتم

ملینا ... بگو عزیزم ... بگو جیگرم ... مرسی

بگو عزیزم ... مـرسی! *





بعد از خوندن شعر خیالی و ساختگیم هردومون خندیدیم. همون موقعم دم خونه سولماز اینا رسیدیم. یه تک بوق زدم تا بیاد بیرون . بعد از دو سه دقیقه اومد و سوار شد. سلام کردیم.

سولماز: سلام بر دختران گلم.

- بیا! ملینا ببین من راست نمی گم؟ دِ می گم دختره ترشیده شده، آرزو داشتن یه بچه به دلش مونده حالا به ما میگه دخترانم.

سری از رو تاسف تکون دادم.

ملینا از خنده سرخ شده بود. سولماز هم همینطور که میخندید گفت:

- نمیری تو دختر. به خدا میکشمت. چند بار گفتم بهم نگو ترشیده؟

- تو که همیشه قصد کشتن منو داری و هیچ وقـ ...

قبل از اینکه جوابشو کامل بدم ملینا گفت:

- تورو خدا دوباره شروع نکنین. ملودی انقدر سربه سر سولماز نذار دیگه.

خندید و ادامه داد:

- نمیدونی وقتی مامانم آمپرش بزنه بالا نمیتونه جلوی خودشو بگیره؟ یه وقت دیدی نتونه جلوی خودشو بگیره و بزنه به سیم آخر و تو رو بکشه. اونوقت بی خواهر میشم اونم از نوع شر و شیطون.

- ایول. الحق که خواهر خودمی. بعدشم زبونت روگاز بگیر ببینم.

ملینا ادای زبون گاز گرفتن رو در آورد و گفت:

- خدا نکنه.

سولماز: حالا دیگه با هم دست به یکی می کنین؟ باشه دارم براتون. آخه یکی نیست ببینه من از دست شما ولوله ها چه میکشم!


romangram.com | @romangram_com