#ملودی_زندگی_من_پارت_140
- همیشه شفت بوده و خل بازی در میاورده. می خواست ما رو فیلم کنه، همین!
روژین غش غش خندید طوری که پسرا با تعجب برگشتن نگاهمون کردن.
نیشگونی از بازوش گرفتم و گفتم:
- ببند اون غار و!
روژین بین خنده گفت:
- خداییش خیلی قشنگ حرف زدی ملودی. روم تاثیر مثبت گذاشت!
آرامیس با تعجب گفت:
- دیـــوانه!
به آرامیس نگاه کردم و خونسرد گفتم:
- عزیزم تو خودتو ناراحت نکن. این دوست ما که فامیل شمام میشه چند وقت پیش از تیمارستان فرار کرده؛ به دل نگیر!
روژین به حالت تهاجمی نزدیکم شد که سریع با یه جیغ خفیف و با خنده از جام پریدم و ازشون چند متری فاصله گرفتم.
دستامو جلوم نگه داشتم و با خنده نزدیکشون شدم و گفتم:
- روژین قول بده کرم نکشی!
صورتشو جمع کرد و با سر کج شده به جای خالیم اشاره کرد و گفت:
- بشین سر جــات! تا توی کرم کش و داریم نیازی به من نیست.
آرامیس فقط به مسخره بازیامون میخندید و سری از تاسف تکون میداد.
وقتی نشستم روژین کمی روم خم شد و به آرامیس گفت:
- برای داداشت تاسف بخور که داره بوی ترشیدگیش در میاد!
آرامیس یهو وسط خنده به سرفه افتاد.
هول شدم و سرمو سمت کانتر برگردوندم و یه لیوان آب آلبالو بهش دادم بخوره.
آرامیس نفس عمیقی کشید و با لبخند به اون سمت سالن، به آرشام نگاه کرد که با رامبد و کامیار گرم صحبت بود.
آرامیس: داداشم تازه اول جوونیشه؛ پسرای امروزی همه بالای سی سال ازدواج می کنن.
romangram.com | @romangram_com