#مرد_نفرین_شده_پارت_3
اخمی کردم و شاکی گفتم:هوی حواستو جمع کن.
اون هم متقابلا اخم کرد و با لحن خشنی گفت:تو خوردی به من تازه بدهکارم شدم؟؟
من:نه بابا تو اگه جلوی روتو میدیدی این حرفو نمیزدی.
بعد خیلی اروم زیر ل*ب زمزمه کردم هرکول.
مرد:شنیدم چی گفتیا.
حالا توجه چند نفر هم به ما جلب شده بود.
زهرا هم که خیر سرش مثلا دوست من بود رفته بود نشسته بود سرجاش با کنجکاوی به ما نگاه میکرد.
من:منم گفتم که بشنوی.
لبخند مغروری زد و گفت:اره معلوم بود اروم گفتی که من هم بشنوم.
این هم حالا وقت گیر اورده بودا.
یه بروبابایی بهش گفتم و خواستم برم پیش زهرا بشینم که اون مرد دستمو گرفت، برگشتم و نگاه چپی بهش انداختم.
چیزی نگفتم دیدم نه این ول کن نیست،
اخمی کردم و گفتم:دستمو ول کن.
بی توجه به حرفی که زدم دستم و کشید و دوباره به پیست رقص برد.
مرد:خوب میرقصیدی یه دور هم با من برقص.
درحالی تقلا میکردم تا دستم رو از تو دستاش دربیارم گفتم:ولم کن بهت میگم.
حالا کاملا وسط پیست بودیم و این یارو هم که عین کنه دست منو چسبیده بود و ول نمیکرد. گرمای دستش که به دستم میخورد باعث عصبی شدنم میشد.
بازم دستمو کشیدم که محکم تر گرفتم و گفت:تا یک دور نرقصیم ولت نمیکنم انقدرم تقلا نکن.
من: خیلی ادم مضخرفی هستی. دوست ندارم دستت بهم بخوره کاری نکن این جا ابروتو ببرم ها.
پوزخندی زد و درحالی با چشمهای سردش کل هیکلم و زیر نظر گرفته بود گفت: نه بابا چطوری ابروم و میبری میخوام ببینم.
نه مثل اینکه زبون آدم حالیش نمیشد دیگه چاره ای نداشتم. من بهش اخطار دادم میخواست جدی بگیره.
دهنم و باز کردم و از ته گلوم جیغ کشیدم و با داد گفتم: ولم کن کثافت .
اینو که گفتم انگار که کل مهمونی بهم خورد ارکستر با تعجب دست از کار کشیده بود و به من زل زده بود. هرکی هم که نشسته بود یا که اون وسط داشت میرقصید با تعجب به من زل زدند.
از همه باحال تر قیافه ی این چشم آبیه بود که حالا دستم رو ول کرد و بود و با چشمهای درشت به دهن من زل زده بود.
romangram.com | @romangram_com