#من_یا_اون_پارت_2
مامان: منتظر میمونیم تا بیاد....
چیزی نگفتم و خودمو با قهوه م مشغول کردم. 2 دقیقه ی بعد ترنم خانم که میشه خواهر دو قلوی بنده از در اومد و با لبخند سلام کرد و نشست بغل من و رو بهم طوری که مامان نشنوه گفت:
-باز چه خبر شده احظارمون کرده؟
من: والا منم نمیدونم....
مامان شروع کرد به حرف زدن:
-خب... همونطور که هر دو تون میدونید .. دبیرستانتون تموم شد . حالا ازتون میخوام که برای کنکور... خوب دقت کنید ببینید چی میگم... برای کنکور باید با رتبه ی دو رقمی و عالی قبول شید... هر دوتون باید برید همون رشته ای که گفتم... تکرار میکنم با رتبه ی عالی... و برای اینکه رتبه تون دو رقمی بشه باید برای یه مدت این شیطنت هاتون رو کنار بذارید... مفهوم شد؟؟
من: اممممم... مامان میشه بگید منظورتون از شیطنت دقیقا چیه؟؟
-همین اس ام اس بازی ها و بیرون رفتنا و دوست پسر داشتنا و ....
ترنم: ای وای مامان... این چه حرفیه ؟؟
-ترنم خانم... من خر نیستم... حالا هم بلند شید برید یکم استراحت کنید و بعدشم برید و کتابایی که لازمتون میشه رو تهیه کنید...
بدون اینکه چیزی بگیم بلند شدیم و رفتیم توی اتاق ترنم که دقیقا بغل اتاق من بود. ترنم همون طوری که لباساشو عوض میکرد گفت:
-وای تبسم حالا چیکار کنیم؟؟
من: چه میدونم مگه نشنیدی چی گفت؟ باید تمومش کنیم دیگه...
-آخه دقیقا نگفت با چند تاشون... الان من نمیدونم با سهیل باید تموم کنم یا با سهند یا با ...
romangram.com | @romangram_com