#من_تو_او_دیگری_پارت_80

خودساخته! تمجید خوبی بود... انقدر خوب بود که ارامش کند.

ولی هنوز سخت بود با سختی گفت: به چه نوبه ای؟؟؟ نامزد؟

برانوش ابروهایش را بالا داد و گفت:نامزد؟ کم کم لبهایش به لبخندی باز شد و گفت: این مهندسینی که با شما همکاری میکنند بشدت انسان هایی روان پریشی هستند... وقتی داشتم درمورد مبلغ صحبت میکردم هم بیشتر میل داشت نسبت من باشما رو بدونه...

ارمیتا:شما بهش چی گفتید؟

برانوش: من؟؟؟ خوب... ... من فقط گفتم که یک دوست هستم!

ارمیتا پوفی کشید و گفت:مظفری میدونه که من اصولا دوست...

برانوش:دوست پسر؟؟؟ واقعا ندارید؟

ارمیتا چپ چپی نگاهش کرد وگفت:به هرحال تا اخر هفته قرضتونو پرداخت میکنم... مطمئن باشید.

برانوش:من عجله ای ندارم... فقط...

ارمیتا به اونگاه کرد و برانوش گفت: سفارش یونیت ها ... میشه تا اخر همین هفته اماده بشه؟؟؟

ارمیتا نفس عمیقی کشید و گفت:البته... بخاطر این لطفتون هم... نمیدونم به چه حسابی این کارو کردید...

برانوش:مطمئن باشید قبلا درمورد شما و اعتمادم تحقیقات لازمه رو به عمل اوردم... مازیار برای پرس و جو کیس خوبیه؟

ارمیتا نگاهش را از او گرفت وگفت:بهر حال جبران میکنم...

برانوش: جبران؟؟؟ فکر خوبیه...

ارمیتا سرش را بلند کرد ... برانوش لبخند کجی زد وگفت: خوشحال میشم شما منو به یه نهار دعوت کنید... یه جبران به حساب میاد!

چقدر پررو...

برانوش:البته امیدوارم اینو به حساب پررویی من نگذارید!

دیر شده بود... ان را دقیقا به حساب پر رویی اش گذاشته بود.

برانوش :پیشنهادمو قبول میکنید... ؟

ارمیتا:چرا باید قبول کنم؟

برانوش:اممم... چون امروز یه چکتون رو پرداخت کردم... با تمام بی اعتمادی هایی که شما ازش حرف میزنید... ظرف شناخت یک هفته ای ... یک مبلغی وبه شما دادم که ...

ارمیتا با هیجان خاصی گفت:ولی من پولتونو بهتون بر میگردونم...

برانوش:پس قبول دارید که باید ازم تشکر کنید... درحالی که حتی لفظی هم حرفی نزدید! فکر میکنم حق دارم یخرده ناراحت بشم...

ارمیتا:من ازتون نخواسته بودم...

برانوش:بذاریدش به حساب لطف...


romangram.com | @romangram_com