#من_تو_عشق_پارت_3
من توی خونه ای زندگی میکردم که از بزرگی توش گم میشدی٬اما میلاد با
خانوادش توی خونه ای زندگی میکردن که کلش اندازه اتاق من بود.
دست ترانه که روی شونه ام قرار گرفت از فکر بیرون اومدم.
ــ به چی فکر میکنی؟
ــ به خودمو میلاد.خوب تو راست میگی...من به شیوه زندگی اونا عادت ندارم
ولی خودت خوب میدونی چقدر همو دوست داریم.
ــ منو باش که فکر میکردم یه عشق الکیه و زود تموم میشه.ببین...میلاد قیافه
خوبی داره...یعنی جوری هست که هر دختری خوشش میاد
زدم تو بازوشو حرفشو قطع کردم: اوهو...کی به تو گفته اینقد دقیق به
قیافه میلاد توجه کنی؟
ــ برو بابا...تحفه....داشتم میگفتم هر دختری خوشش میاد
باز حرفشو قطع کردم: دخترا غلط کردن
ترانه که عصبانی شده بود یکم بهم نگاه کردو ادامه داد: سایه یه بار دیگه حرفمو
romangram.com | @romangram_com