رمان مامورین پر دردسر

#مامورین_پر_دردسر_پارت_162


با تعجب بهش نگاه کردم و به نیما هم خبر دادم بیاد پنج دقیقه بعد نیما هم اومد

ستاره شروع کرد به تعریف کردن کل ماجرا گفت که دریا خواهرش

نیست گفت که همه بجز ما بچه ها خبر داشتن گفت که علتش چی

بوده و الان برای چی از دریا دوری میکنه ولی دریا جور دیگه ای برداشت کرده

غم تو صداش و قشنگ حس میکردم من و نیما و دریا و ستاره

از بچگی باهم بودیم خوب میدونستم خودش داره داغون

میشه از رفتاری که با دریا داره ولی دم نمیزنه

با زنگ گوشیش مجبور شد بره من و نیما هم تو یکم حرف زدیم وبعد رفتیم سرکارمون

ستاره)

romangram.com | @romangram_com