#مامورین_پر_دردسر_پارت_126

سرمو تکون دادم :اومدم کیفمو بردارم از تو شیشه پشت سرمو

دیدم و اسپری زدم تو چشم یارو و دستاشو بستم و اومدیم اونجا و

-مجهز بودی پس

:اره

یکم تو سکوت گذشت تصمیم گرفتم راجب اون عملیات ازس بپرسم :تو اون عملیات ،چی شد که
دستور حمله گرفتین

-چه عجب پرسیدی ،تو دفتر بودم که خبر دادن نیروی انتظامی قراره

تو یکی از پرونده های سازمان دخالت داشته باشه و از اونجایی و
همیشه بعد حضورشون اطلاعات ما لو میره نباید میذاشتیم این

اتفاق بیوفته پس باید یجوری کار اونا رو بهم میریختیم برا همینم حمله کردیم


romangram.com | @romangram_com