#مامورین_پر_دردسر_پارت_109
شونه هامو گرفت و بازم سمت قبرا رفتیم نگاهم به دستای مشت
شده باراد و نیما خورد
اوه با ترس به ستاره نگاه کردم چشماش سرخ شده بود و مملوء از نفرت
به الیاس نگاه کردم که با پریشونی به ستاره نگاه میکرد
نگران بودم که باراد و نیما کاری جلوی بقیه نکنن البته هرکاریم
میکردن حق داشتن خود منم تا به امروز بخاطر کاری که با ستاره
کرده بود حاظر به دیدنش نشده بودم ولی الان اوضاع فرق میکرد
الان جز الیاس کسی و نداشتم باراد با اخم های وحشتناکی داشت
به الیاس نگاه میکرد و رفت کنار ستاره وایساد و کنار گوشش
یچیزی گفت که ستاره رفت دنبالش
romangram.com | @romangram_com