#مهتاب_پارت_13

-قول میدم نذارم هیچکی دخالتی داشته باشه .دیگه حرفی نیست

-فقط یه موضوع دیگه

-چی ؟

-شما با کار کردن من مشکلی ندارید

-خب دلیل نداره که کار کنید من به اندازه کافی درآمد دارم

این حرفش بدجور بهم بر خورد وگفتم: من الان هم به پول اون نیازی ندارم اما چهار سال نرفتم دانشگاه که توی خونه بمونم

-اگه خودتون دوست دارید ومحیطش خوب باشه حرفی ندارم.

-اجازه بدید چند روی فکر کنم پیشنهاد شما کمکی غیر منتظره بود آمادگیشو نداشتم

آره جون خودم داشتم مثل سگ دروغ میگفتم .

با علی بیرون اومدیم فرخنده خانم خیلی زود وهول پرسید : خب شیرینی بخوریم

علی گفت : مهتاب خانم خواستند کمی فکر کنند

فرخنده خانم همچین بادش خالی شد واخمشو انداخت که انگار جرم کردم میگم من عصا بم با این نمیکشه هی بگید نه بفرما

بعد ار کمی صحبت اون ها رفتند داشتم بشقاب میوه ها رو برمیداشتم که خاله از دستم گرفت وگفت : به اندازه کافی امروز روت استرس بوده دیگه خودتو خسته نکن برو استراحت کن

-اما این ها .....

حرفمو قطع کرد وگفت : زیاد نیست من وپریسا انجام میدیم .

romangram.com | @romangram_com