#لمس_خوشبختی_پارت_53

-تو که هر شب خونه پارسا اینایی دیگه ارزوی چیو داری؟
تارا به سمت شقایق حمله کرد و با جیغ گفت:
-خیلی بی شعوری، منحرف بدبخت، فکر کردی همه مثل خودتن؟
شقایق زبون درازی کرد و با خنده گفت:
-خدا از ته دلت بشنوه
تارا پشت چشمی نازک کرد و گفت:
-شمارم می بینیم شقایق خانم، اب نیست وگرنه من می دونم چه شناگر ماهری هستی
شقایق خواست جواب بده که گفتم:
-بس کنین دیگه کارتونو شروع کنید
تارا اولین کارتو برداشت و همون طور که اسم یکی از فامیلاشونو می نوشت گفت:
-راستی درسا مادرشوهرتم دعوت کنیم؟
-نه بابا اصلا حوصلشو ندارم یک شب می خوام خوش باشم
تارا ابرویی بالا انداخت و گفت:
-رابطت باهاش خوب نیست؟ سر عقد که خودشو با اون حلقه ها خیلی خوب نشون داد
شقایق کارتو توی پلاستیک گذاشت و گفت:
-دلت خوشه ها این کارا سیاست زن عمومه
تارا شونه ای بالا انداخت وگفت:
-من که سر در نمیارم
شقایق چشم قره ای به تارا رفت و گفت:
-احمق جان اون کارو کرد که اگه جایی درسا گفت عروس حاجیم نگن زنه افتاده رو اموال حاجی یک انگشترم نگرفته واسه عروسش
تارا به من نگاه کرد و گفت:
-واقعا که مسخرست
بی خیال گفتم:
-ول کنید شماهم چه اهمیتی داره اصلا
با این حرفم بچه ها فهمیدن دوست ندارم این بحث ادامه پیدا کنه به همین خاطر بی حرف مشغول کارشون شدن. تارا گوشیشو برداشت و گفت:
-مثلا عروسیه ها بزارید یک اهنگ شاد بزارم هیجان کار بره بالا
دلت با من هماهنگه نگاه تو تو چشمامه
تنت با من میر*ق*صه همون حسی که میخوامه
تو این دنیا واسه شبها جز آغوشت پناهی نیست
با این حالی که من درم جز اینجا دیگه جایی نیست

romangram.com | @romangram_com