#کینه_عشق_پارت_32
بعد از دوش گرفتن و خوردن صبحانه دوباره به اتاقم برگشتم سرگرم حل کردن مسائل فیزیک شدم...تا ناهار فقط سه تا مسئله رو تونستم حل کنم ...سخت و پیچیده بودن...
پشت میز غذاخوری رو به روی مریم جون نشستم و با نگاه به جای خالی ساحل گفتم:پس ساحل کجاست؟؟
مریم جون با خنده گفت:حواست کجاست فریماه جان؟؟؟امروز چهارشنبه است ها ساحل تا 5 بعد از ظهر کلاس داره...
با کفگیر برای خودم یکم باقالی پلو کشیدم و گفتم:پاک فراموشم شده بود..
اقای کیانی خندیدو گفت:از دیشب تا حالا این سام چه بلایی سرت اورده که اینطوری شدی؟؟!!
من هم خندیدم و به شوخی گفتم:اگه شما هم مسئله های پسرتون رو میدید الان دست راست و چپتون رو هم تشخیص نمی دادید.
سر تکون داد:که اینطور...
با هیجان گفتم:نمیدونید اقای کیانی که مسئله ها چقدر سخته...پسرتون فکر می کنه من نابغه ام...
اقای کیانی اخمی مصلحتی کرد و گفت:اقای کیانی؟؟!!
با تعجب گفتم:متوجه نمیشم.
romangram.com | @romangram_com