#کینه_عشق_پارت_107
ترسیدم و با جیغ بلندی چاقو رو تو ظرف سالاد رها کردم و با دستم انگشتم رو چسبیدم....به طرز فجیعی انگشتم رو بریده بودم به طوری که گوشت دستم باز شده بود و تا استخونش پیدا بود...
با صدای جیغ من مادر جون و ساحل به سمتم اومدن....ساحل با دیدن ظرف پر از خون سالاد جیغ خفه ای کشید و گفت:وای فریماه چی کار کردی؟؟
سمانه جلو اومد و گفت:دستت رو بردار ببینم چی کار کردی؟؟
وقتی دستم رو برداشتم خون جمع شده با فشار از انگشتم بیرون زد و رو دستم پاشید...
سمانه فوری داد زد: بهزاد بیاه فریماه بد جوری دستش رو بریده...
بهزاد با دیدن دستم رو به بقیه گفت:با یه پارچه ی تمیز ببندینش باید برسونیمش بیمارستان...فقط خدا کنه عصب دستش رو نبریده باشه...
سام به سرعت رفت تا ماشین رو روشن کنه و ساحل هم به سمت اتاقم دوید و گفت:من می رم مانتوش رو بیارم...
مادر جون و افسانه جون هم به کمک همدیگه دستم رو با پارچه ی تمیزی محکم بستند...
منو مادر جون و بهزاد سوار ماشین سام شدیم و حرکت کردیم....دستمال جلوی خون ریزی رو نمی گرفت....دستم به شدت می سوخت و درد می کرد...
سام با سرعت میروند طوری که درد دستم یادم رفت و در حالی که از درد و خونریزی زیاد بی حال بودم و اشکام جاری بود اروم گفتم:سام یواش تر برو...
مادر جون در تایید حرفهام گفت:اره مادر یواشتر برون طفلی فریماه از ترس رنگ به روش نیست.
romangram.com | @romangram_com