#خیس_مثل_باران_پارت_67
تو اصلا به درد زن داشتن میخوری؟ کی تونستی به کسی محبت کنی که دفعه ی دومت باشه؟
چجوری میخوای با این زن زندگی کنی؟ چجوری میخوای بهش محبت کنی؟ اصلا غرورت همچین اجازه ای بهت میده؟
اصلا تو برنامه های زندگی آراد تهرانی چیزی به اسمه محبت به جنس مخالف وجود داره؟
بالاخره اون یه زنه و احتیاج به محبت داره...
و با بی رحمی ذاتیش در جواب تمام فکر های آزار دهنده اش این گونه وجدان خود را آرام کرد
:—من باهاش ازدواج میکنم که داداشش ندتش به یه پیرمرد پنجاه ساله، که زندگیش سیاه نشه،وگرنه همینا هم از سرش زیاد بود
*******
یک هفته بعد...
فردای اون روزه لعنتی بعد از خداحافظی کیارش همه برگشتن تهران خونه ی خودشون با این تفاوت که گیسو پیشه نازنین میموند تا روزه عقد..
و امروز عقد کنونش با آراد بود.....
هنوزم نتونسته بود بفهمه اون پسر چرا همچین کاری کرد؛ مگه به من مدیون بود؟ مگه از من متنفر نبود؟ مگه از نظرش من یه کلفت نبودم؟ببین چقد بدبخت شدم که پسره دلش به حالم سوخت....
تو آرایشگاه نشسته بود زیره دسته یکی از حرفه ای ترین های تهران، اما اصلا امروز براش ذوقی نداشت؛ ساعت از 2 هم گذشته بودو آراد حتی زنگ نزده بود بپرسه گشنشه یا نه...
یاده حرفای نیما افتاد،، دو روز بعد از برگشتش نشسته بود تو حیاط نازنین اینا و زل زده بود به درختا و داشت به بدبختیاش فکر میکرد که صدای نیما از پشت سر اومد
__ خانوم خانوما به چی فکر میکنی؟
_ به بدبختیام
__ کی گفته تو بدبختی داری تا چند روز دیگ زنه آراد تهرانی میشی چی از این بهتر؟؟
گیسو با پوزخند گفت:_ اون فقط دلش برام سوخت چه خوشبختی آخه؟
__ پس خودتم قبول داری که با اون خوشبخت نمیشی
romangram.com | @romangram_com