#خیس_مثل_باران_پارت_49
گیسو:_چی بگم خب؟
__یه کم از خودتون بگید؟ ازدواج نکردید؟ نامزدی دوس پسری..
_ نه نه هیچی
__ پس میتونم شمارو به یکی از دوستام معرفی کنم
_ نه من قصده دوستی ندارم
__مطمئنم ببینیدش پشیمون میشید
همون لحظه در باز شد عرفان تا کمر اومد تو و رو به آراد گفت:
_ داداش من دارم نازنین و میبرم خونه شمام لطف کن دوستاشو برسون
_گیسو: چرا با ما نمیاد؟
عرفان:_اگه میشه امروزو کلا نازی رو به من قرض بدید
آراد:_ برو من میرسونمشون
وهمون لحظه از پشت میز بلند شدو کت چرم مشکی رنگش رو تنش کرد....
همه به طرف آسانسور قدم برداشتند؛ آراد با اخم جذابش به روبه رو خیره شده بودو گیسو داشت بهش نگاه میکردو تو دلش گفت: تو چرا انقدر جذابی پسر...
خدایا چه قصدی داشتی از آفرینش این مرد مغرور ?نکند این زیبایی را نصیبش کردی که با آن غرورو اعتماد به نفسش به زمین زیر پایش فخر بفروشد؟خدایا بهتر نبود که به جای این همه جذابیتو زیبایی کمی،فقط کمی مهربانی نصیبش میکردی؟
آراد وقتی سنگینی نگاهی رو حس کرد برگشت و دید در کمال تعجب گیسو زل زده بهش؛ اما این خیرگی مثل همیشه با نفرت نبود؛ نمیدونست چرا خودشم نمیتونه چشم ازش بگیره،نمیدونست اون چشمای وحشیو تغص چی داره که توان بی تفاوتی بهش رو نداره، نمیدانست چرا در این سرمای اواخر پاییز عجیب گرمش شده، وقتی آسانسور به پارکینگ رسید آراد به خودش اومدو با پوزخند از جلوی گیسو رد شد....
همه داشتن دنبال فراری زرد رنگش میگشتن اما آراد با دست به پرادو سفیدی اشاره کرد و گفت:
_سوار شید
مریم خانوم جلو نشستو غزلو گیسو عقب؛
romangram.com | @romangram_com