#خانم_پرستار_پارت_38

میترا جری تر شد.
ــ خفه شو. وایسا خانمه روان دیوانه کن... صب کن کره الاغ کد خدا...
یک دفعه از حرکت ایستادم، که هر دو پخش زمین شدیم...
ـ بلند شو وزنت یه تنه! له شدم.
میترا عر زد.
ــ عمت یه تنه.
ـ خالت یه تنه.
ـــ بچه یه تنه.
ـ شوهرت یه تنه.
ــ اهه بسه.
ـ کوفت و بسه ولم کن دیه...
نازی بین کل گل های من و میترا سر رسید.
ــ میتی میشه بریم پارک؟
من و خاتون ریز خندیدیم که میترا عصبی شد و دنبال نازی افتاد. نازی با جیغ فرار کرد.
ــ بوسا بوسا دته که شلیطه} به زبان لری یعنی: وایسا وایسا دیگه دختره سلیطه {مادر میترا لر بود...
نازی هر هر می خندید و می دوید.
خاتون عصایش را به زمین کوبید.
ــ بسه دیگه میترا جان نازی رو می بری آماده کنی تا برید پارک؟
ــ اره خاتون جونم.
خاتون باز هم خندید.
ــ برو برو دختره شیرین زبون. ندا توهم بیا اتاقم کارت دارم.
و عصا زنان به طرف اتاقش رفت.
ــ برو برو دختره شیرین زبون. ندا توهم بیا اتاقم کارت دارم.
و عصا زنان به طرف اتاقش رفت.

romangram.com | @romangram_com