#خان_پارت_107
-چرندیات اونو باور کردی؟
چشم باز کردم. با حرکت سرش به سروناز که پشت سرم سنگر گرفته بود اشاره
کرده بود.
اخم ظریفی مابین دو ابروم نشست:
-نمیخوای حرفامو بشنوی؟ اگه نمیخوای بشنوی پس بریم.
راهم رو سمت چپش کج کردم که با کوبیدن دستش به چهارچوب دوباره سدم شد.
دندون سائیدم:
-نه میذاری حرف بزنم، نه میریم. خودت بگو چی میخوای؟
سمتم متمایل شد و نگاه درندهش دوباره چشمام رو نشونه گرفت:
-میشنوم، ولی اسم اون دو نفر رو حتی اشتباهی به زبون نیار. حتی اسمشون
برای به گند کشیدن کل این ده کافیه! نمیخوام بشنوم، نمیخوام گوشام از اسم اونا
کثیف بشه.
نخ گوشهی شالم رو ول کردم و با جفت دستهام پایین بلوزم رو تو چنگ فشردم:
-تو... تو اشتباه فکر میکردی که...
پوزخندی زد:
-اشتباه فکر میکردم؟ چی رو اشتباه فکر میکردم؟ من به چشم دیدم...
کلافه حرفش رو بریدم:
-اشتباه فکر میکردی که چیزی از اون مرتیکه کن داشتی و زنت اونو به تو
ترجیح داده!
نفس تو سینهش گره خورد و ثابت و صامن به من زل زد.
با اینکه به سروناز قول دادم موضوع رو به علی نگم ولی تو اون شرایط چارهای
نداشتم.
romangram.com | @romangram_com